خانه / آرشیو / سال سوم - شماره 1396 / پنج روش برای ساده کردن ایده‌­های پیچیده و برقراری ارتباط شفاف

پنج روش برای ساده کردن ایده‌­های پیچیده و برقراری ارتباط شفاف

بیایید سخت نگیریم.

همه ما گاهی این‌‌طور گیر افتاده‌‌ایم که می‌‌دانیم می‌‌خواهیم چه بنویسیم اما وقتی یک صفحه ورد را باز می‌‌کنیم کلمات به ذهنمان نمی‌‌آیند.

ما این حالت را به بسته شدن ذهن نسبت می‌‌دهیم. این‌‌که قوه الهاممان از بین رفته و دیگر منبع جوشش درونی نداریم.

اما واقعیت تلخ این است که…

در حقیقت ما هنوز نمی‌دانیم چه می‌‌خواهیم بگوییم چون تحت تأثیر پیچیدگی موضوعمان هستیم و نتوانسته‌‌ایم اهمیت آن را درک کنیم.

آیا این حالت برایتان آشنا به نظر می‌‌رسد؟

راه‌‌های ساده‌‌ای می‌‌تواند کمکتان کند که هسته اصلی موضوع مورد نظرتان را بفهمید و بتوانید با قدرت و شفافیت صحبت کنید.

می‌‌خواهید بدانید چگونه؟

  1. با یک سؤال مناسب شروع کنید.

آیا تابه‌حال حس کرده‌‌اید که یک ایده آن‌قدر ابعاد و وجوه مختلفی دارد که ذهنتان را به هر سمتی می‌‌کشد؟ و شما نمی‌‌توانید بفهمید چگونه تمام این ابعاد را در یک بافت مرتبط به هم سروسامان دهید؟

یک‌قدم به عقب برگردید و یک سؤال ساده درباره آن ایده پیدا کنید. ادوارد بی.برگر[۱] و میشاییل استاربرد[۲] در کتاب ۵ عنصر تفکر مؤثر می‌‌گویند:

موضوعی را که می‌‌خواهید بفهمید در نظر بگیرید و آن را تا زمان رسیدن به یک عنصر زیربنایی برای خودتان شفاف‌‌سازی کنید. هر موضوع سخت و پیچیده‌‌ای می‌‌تواند چندین ایده اصلی داشته باشد. شما نباید دنبال تنها عنصر بنیادی موضوع مورد نظرتان باشید، بلکه شما باید دنبال فقط یکی از عناصر بنیادی آن باشید. یک موضوع پیچیده را انتخاب کنید و آن را به یک زمینه خاص کاهش دهید.

بیایید این‌‌گونه در نظر بگیریم که شما می‌‌خواهید متنی بنویسید درباره این‌‌که چگونه یک شغل آنلاین موفق راه بیندازیم. این سؤال بسیار گسترده و پیچیده است.

اولاً درباره چه نوع شغل آنلاینی صحبت می‌‌کنیم؟ راه‌‌اندازی یک شغل به عنوان نویسنده آزاد با نوشتن یک نرم‌‌افزار خدماتی متفاوت است.

دوماً وقتی شما می‌‌خواهید درباره راه‌‌اندازی شغل اینترنتی اطلاعات جمع‌‌آوری کنید، آیا می‌‌خواهید درباره فرآیند شغلی بیشتر بدانید یا به توصیه‌‌هایی برای بالا بردن فروش نیاز دارید یا این‌‌که باید بدانید چگونه ایده‌‌های درست را تشخیص دهید؟

بنابراین به‌‌جای تلاش برای پاسخ دادن یک‌باره به تمام سؤالات، با یک سؤال ساده شروع کنید. درباره چگونگی تولید یک ایده شغلی مطلبی بنویسید، درباره این بنویسید که چگونه یک تحقیق ساده و سریع برای تأسیس یک شغل قابل انجام است یا این‌‌که چگونه از بین ایده‌‌های شغلی مختلف یکی از آن‌‌ها را می‌‌توان انتخاب کرد.

برای ساده کردن ایده‌‌هایتان ابتدا سؤالاتتان را ساده کنید.

  1. به‌هم‌ریختگی‌ها را کم کنید.

 

قاعده کم کردن به‌‌هم‌‌ریختگی‌‌ها به نظر ساده و قابل فهم می‌‌آید.

اما به‌‌هم‌‌ریختگی‌‌ها چه هستند؟ ‌‌چه وقت تغییرات ظریف کمک کننده هستند و چه وقت این تغییرات باعث به‌‌هم‌‌ریختگی می‌‌شوند؟

یک ریموت کنترل را در نظر بگیرید که فقط یک دکمه روشن/خاموش داشته باشد. این ریموت ساده است اما زیاد مفید نیست. برای بالا بردن کاربرد آن باید دکمه‌‌های بیشتری به آن اضافه کنید؛ بنابراین پیچیدگی زیاد می‌‌شود.

اما یک ریموت کنترل به چند دکمه نیاز دارد؟ جواب بستگی دارد به این‌‌که کاربر چه هدفی دارد و چه چیزی را می‌‌خواهد با آن کنترل کند.

جان میدا[۳] در کتاب قوانین سادگی این حالت را به عنوان «چه قدر می‌‌توانید چیزی را ساده کنید؟» و «چه قدر باید چیزی را ساده کنید؟» توصیف می‌‌کند.

چنین کشمکشی در نوشتن هم وجود دارد. پیامتان را تا چه حد می‌‌توانید ساده کنید؟ چه زمانی ساده کردن بیشتر باعث می‌‌شود محتوی نوشته‌‌تان بی‌معنی شود؟

برای فهمیدن این‌‌که چه وقت تغییرات ظریف باعث درهم‌‌ریختگی می‌‌شود، به خواننده‌‌هایتان فکر کنید. چه اطلاعاتی برای این‌‌که آن‌‌ها بتوانند ایده شما را بفهمند و آن را دنبال کنند، ضروری است؟

  1. بنویسید و بازنویسی کنید.

رسیدن به ساده‌‌نویسی به این احتیاج دارد که یک قدم به عقب برگردید و با دیدی تازه به محتوی نوشته‌‌تان نگاه کنید. هدف متن شما چیست؟ و چگونه می‌‌توانید متنتان را برای رسیدن به آن هدف ساده کنید؟

رسیدن به ساده‌نویسی راه دشواری در پیش دارد.

شین پریش[۴] می‌‌گوید: حتی برای چارلز داروین[۵] هم بیان ایده‌‌هایش به‌‌طور واضح و خلاصه سخت بود. او هرچه را به ذهنش می‌‌رسید به سرعت می‌‌نوشت و بعداً بارها و بارها آن را اصلاح می‌‌کرد.

 

وقتی به ایده‌‌هایتان فرصت به بار نشستن می‌‌دهید در واقع به خودتان این فرصت را می‌‌دهید که نوشته‌‌تان را واضح‌‌تر کنید؛ بنابراین متنتان را طی چندین روز بنویسید؛ و بعد از این‌‌که یک سؤال را جواب دادید، دست از نوشتن برندارید. موضوعات را برای عمق بخشیدن به کارتان دوباره بررسی کنید. سؤالات حتی ساده‌‌تری پیدا کنید یا به موضوعات دیگر مرتبط با نوشته‌‌تان بپردازید.

شما می‌‌توانید هر چیزی را بهتر از آنچه الآن انجام می‌‌دهید، درک کنید.

ادوارد بی. برگر و میشل استاربرد.

  1. سازمان دادن

طول یک پست وبلاگ بهترین اندازه برای جواب دادن به یک سؤال ساده است؛ اما اگر خوانندگانتان دنبال جواب پیچیده‌تری باشند، باید جه کار کرد؟ هم‌چنین اگر شما بخواهید به آن‌‌ها کمک کنید این پیچیدگی را به سادگی درک کنند چه اصولی لازم است؟ اینجا جایی است که سازمان دادن مناسب مهم می‌‌شود.

سازمان دادن باعث می‌‌شود زیاد، کم به نظر برسد. جان میدا

بیایید درباره یک کتاب فکر کنیم که هر فصل آن به یک سؤال ساده پاسخ می‌‌دهد. این فصل‌‌ها با هم به یک سؤال بزرگ‌تر پاسخ می‌‌دهند؛ مانند شکل زیر:

 

شما روش مشابهی را برای وبلاگ خودتان به‌‌کار ببرید. ابتدا یک سری پست ایجاد کنید که هر کدام به یک سؤال ساده پاسخ دهند. سپس پست دیگری ایجاد کنید که تمام این سؤالات را روی هم جمع کرده باشد. نشان دهید که چگونه یک سؤال پیچیده را به سؤالات کوچک‌‌تر شکسته‌‌اید. چنین محتوایی معمولاً به نام سنگ زاویه[۶] شناخته می‌‌شود.

یکی از پست‌‌های وبلاگ من به نام «چگونه مهارت‌‌های نویسندگی خود را بهبود بخشیم»، مثالی از محتوی سنگ زاویه است. در این پست ابتدا سؤال بهبود مهارت‌‌های نویسندگی، به چند بخش کوچک‌‌تر تقسیم شده:

  • کدام مهارت‌‌های نویسندگی را شما لازم دارید که یاد بگیرید؟
  • کدام عادت‌‌ها را در نویسندگی می‌‌توانیم بهبود دهیم؟
  • چگونه می‌‌توانیم چیزی را با محتوی بنویسیم؟
  • برای ادامه دادن به روند بهبود نوشتنمان از کجا الهام بگیریم؟

سپس هر کدام از این سؤالات به سؤالات ساده‌‌تر شکسته شدند. برای مثال سؤال راجع به مهارت‌‌های نویسندگی شامل این موارد می‌‌شد:

  • جمله خوب چه جمله‌ای است؟
  • چگونه کلمات را انتخاب کنید؟
  • چگونه متنتان را روان کنید؟
  • چگونه از استعاره‌‌ها استفاده کنید؟
  • چگونه داستان‌‌های کوتاه بنویسید؟

وقتی به سؤالات کوچک‌تر جواب می‌‌دهید، پاسخ دادن به سؤالات بزرگ‌‌تر راحت‌‌تر می‌‌شود. این فرآیند یعنی سازمان‌‌دهی.

  1. از نقاشی استفاده کنید.

من وقتی با یک موضوع سخت و گیج‌کننده مواجه می‌‌شوم، شروع می‌‌کنم به خط‌خطی کردن. حتی نوشتن چند کلمه و کشیدن خط‌های بی‌‌هدف به من کمک می‌‌کند، فکرم را جمع کنم.

 

به نقاشی کشیدن به‌عنوان فقط یک کار هنری نگاه نکنید، نقاشی می‌‌تواند بخشی از فرآیند فکر کردن باشد. دن رم[۷]

چگونه با قدرت و شفافیت ارتباط برقرار کنیم؟

یادگرفتن خوب نوشتن به معنی یادگرفتن خوب فکر کردن است. خود این یعنی یاد بگیرید چگونه سؤال بپرسید. یادتان می‌‌آید وقتی کودک بودید و سؤال می‌‌پرسیدید؟

با دیدی تازه به دنیا نگاه کنید. دوباره کودک شوید. یاد بگیرید از این‌‌که جواب سؤالی را نمی‌‌دانید، ناراحت نباشید بلکه به این فکر کنید که چیزهای جدیدی یاد خواهید گرفت و ایده‌‌های جدیدی پیدا خواهید کرد.

از کنجکاوی‌‌تان پیروی کنید.

با این روش است که می‌‌توانید بیشتر یاد بگیرید و زندگی‌‌تان را غنی کنید.

پی‌نوشت: با تشکر ویژه از کتی کیتز برای کمک به نوشتن این پست.

پانویس:
[۱] Edward B. Burger
[۲] Michael Starbird
[۳] John Maeda
[۴] Shane Parrish
[۵] Charles Darwin
[۶] cornerstone
[۷] Dan Roam

منبع: How to Simplify Complex Ideas

ترجمه توسط: گروه ترجمه یابش

درباره ی کلاس آپ

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*